کد مطلب:280083 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:489

وکلاء و سفیران و توقیعات حضرت مهدی
(یوم الخلاص ص 187):

ابوعمرو، عثمان بن سعید العمری الاسدی. وكیل جده الهادی (ع) و ابیه العسكری (ع) طیلة خمس سنوات قبل مولده، و كان یقلب بالزیات او السمان لانه كان یتاجر بالسمن تغطیة لامره العظیم الذی كان یتولاه فی عصر الرقابة الشدیدة و ظلم بنی هاشم، حتی انه كان ینقل الأموال للعسكریین فی زقاق السمن قبل ان یصیر من وكالتهما لسفارة المهدی (ع) و هو الذی قال عنه العسكری لصاحبه احمد بن اسحاق قولا اعلنه علی الملا فی الشیعة... العمری ثقتی فما ادی الیك عنی فعنی یؤدی و ما قال لك فعنی یقول فاسمع له و اطع فانه الثقة المأمون و قد سمع العمری هذه الشهادة فیه، فخر ساجدا شاكرلله علی هذه الثقة و بكی امام احمد بن اسحاق و من كان فی مجلسه فهو محل ثقة الشیعة یومئذ فی اقطار الارض لما سمعوا من مدحه و الثناء علیه، فتسالموا علی عدالته و وثاقته و جلال قدره.

ابوعمر و عثمان بن سعید عمری اسدی وكیل جد بزرگوار مهدی (ع) حضرت امام هادی (ع) و وكیل پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكری (ع) در طول پنجسال پیش از میلاد حضرت مهدی (ع) بوده و زیارت و سمان (زیتون فروش و روغن فروش) بود زیرا تجارت روغن داشت بخاطر مخفی كردن امر بزرگی كه در زمان رقابت سخت و



[ صفحه 518]



ظلم بنی هاشم بر عهده داشت حتی اموال را در خیكهای روغن می گذاشت و به خدمت امام هادی (ع) و امام عسكری (ع) می رسانید پیش از آنكه از وكالت آن بزرگواران به سمت سفارت مهدی (ع) تعیین شود و او همان شخصیت است كه امام عسكری (ع) به دوستش احمد بن اسحق سخنی فرمود كه وی آنرا در میان شیعیان اعلان كرد: عمری محل وثوق من است آنچه به تو از من رسانیده از من است و آنچه به تو گفته از من گفته پس از او بشنو و اطاعتش كن كه او موثق و امین است... عمری وقتی كه این شهادت را در حق خود شنید به سجده شكر افتاد و خدای را سپاس بر این وثوق و اعتماد گفت و در نزد احمد بن اسحق و كسانی كه در مجلس حضور داشتند گریست. پس او در آن روز در همه اقطار زمین نزد شیعیان محل وثوق بود بدلیل مدح و ثنائی بر او شده بود بنابراین عدالت و وثاقش و جلالت قدرش را مسلم دانستند.

(یوم الخلاص ص 192):

كتب الحجة عجل الله تعالی فرجه بحق هذا السفیر:... «و هو» محل ثقتنا بما هو علیه. و انه عندنا بالمنزلة و المكان اللذین یسرانه. زادالله فی احسانه الیه، انه ولی قدیر و الحمدالله لا شریك له و صلی الله علی رسوله محمد (ص) و اله و سلم تسلیما كثیرا كثیرا.

حضرت حجت عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در حق این سفیر نوشت.. و او محل وثوق ما در كارهائی كه بر عهده دارد می باشد و او در نزد ما منزلت و مكانی دارد كه بداشتن آن مسرور است خدا احسانش را به او افزون فرماید كه او صاحب اختیار و توانا است و ستایش خدای بی شریك و همتا را و درود و صلوات و سلام خدا بر محمد و آل اطهار او بسیار باد.

(یوم الخلاص ص 192):

العمری الثانی و هو ابوجعفر محمد بن عثمان السابق ذكره توفی سنة 305 ه:

و قد كان سفیرا للقائم (ع) بنص من ابیه العسكری (ع) كما سبق فی شهادته. له و نبص من ابیه السفیر الاول و بتعیین من القائم عجل الله فرجه كما رأیت سابقا و كانت تزكیته قد سبقت من الامام العسكری فی كتاب لاحد اصحابه، قال فیه.



[ صفحه 519]



العمری و ابنه ثقتان فما ادیا فعنی یؤدیان و ما قالا فعنی یقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المأمونان.

عمری دویم ابوجعفر بن عثمان (كه قبلا مشخصات عثمان ذكر شد) كه به سال 305 هجری رحلت كرد. او سفیر حضرت قائم (ع) بود. بنص از امام عسكری (ع) بود چنانكه در شهادت امام (ع) برای او و بنص از پدرش سفیر اول و به تعیین از حضرت قائم (ع) كه قبلا بیان گردید و درباره ی تزكیه او از امام عسكری (ع) به یكی از اصحاب خود نوشته بود فرموده: عمری و پسرش ثقة هستند و آنچه رسانده انداز من است و آنچه گفته اند از من می گویند پس از آنان بشنود و اطاعتشان كن كه هر و مورد وثوق و امین می باشند.

(یوم الخلاص ص 193):

و من سفرائه (ع): النوبختی. هو ابوالقاسم، الحسین بن روح بن ابی بحر النوبختی المتوفی فی شعبان سنة 326 ه اقامه محمد بن عثمان السابق بامر من صاحب الامر (ع) بعد ان كان سلفه یحیل علیه قبض الاموال قبل وفاته بسنتین لمرضه و عجزه عن مزاولة السفارة الی آخر قسمة من حیاته، و قال لمن حضر ساعة وفاته: امرت ان اوصی الی ابی القاسم، حسین بن روح.

و از سفراء حضرت (ع) نوبختی است. ابوالقاسم حسین بن روح ابی بحر نوبختی است كه در ماه شعبان المعظم 326 هجری رحلمت كرده و محمد بن عثمان سابق الذكر به فرمان حضرت صاحب الامر (ع) او را بجای خود گماشت پس از آنكه سفیر سابق «محمد بن عثمان» دریافت اموال مرا دو سال پیش از مردنش به وی احاله كرده بود چون خود مریض و عاجز از ادامه دادن امر سفارت شده بود تا پایان زندگیش و به كسانی كه در حالت احتضار به نزدش بودند گفت: من مأمور شده ام كه به ابوالقاسم حسین بن روح وصیت كنم.

(یوم الخلاص ص 193):

و قد كتب هذا السفیر الی سیده یستأذنه فی الخروج الی الحج فخرج الامر هكذا: لا تخرج هذه السنة. فاغتم لعدم الاذن و اعاد الطلب ثانیة مستفتیا بالحكم لان حجه كان ندرا موقوفا فخرج الامر: اذا كان لابد فكن فی القافلة الأخیرة.



[ صفحه 520]



این سفیر به مولا و سید خود «امام عصر (ع)» نوشت و اذن خواست كه حج كند امر اینگونه صادر شد: امسال به حج مرو. نوبختی غمگین شد و مجددا اذن خواست و استفتاء نمود كه حج نذر و محدود به وقت معین است فرمان رسید:اگر ناگریز باشی پس در قافله آخر حركت كن...

(بحار ج 53 ص 181، یوم الخلاص ص 194):

السمری و هو ابوالحسن علی بن محمد السمری المتوفی سنة 329 ه: اوصی له ابوالقاسم النوبختی السفیر الثالث بامر من الامام علیه السلام و كان من اصحاب العسكری (ع) السابقین المقربین و قد كتب له الحجة (ع) فی اواخر عهده فی جملة كتاب شریف: اما الحوارث الواقعة ای الاحكام الشریعیة التی تحتاجون الی الفتوی بما یجد فیها فارجعوا بها الی رواة حدیثنا فأنهم حجتی علیكم و انا حجة الله علیهم.

سمری ابوالحسن علی بن محمد سمری كه بسال 329 هجری رحلت كرد. ابوالقاسم نوبختی سفیر سوم به امر امام (ع) به او وصیت كرد. و او از اصحاب سابق و مقرب امام عسكری (ع) بود و حضرت حجت عصر (ع) در اواخر عمرش در نامه ی شریف خود به او نوشت: امام در حوادث واقعه یعنی احكام شرعیه كه احتیاج به فتوی دارد رجوع به راویان حدیث ما كنید كه آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان می باشم.

(كشف النعمة ج 2 ص 530، بحار ج 51 ص 361 یوم الخلاص ص 195، بحار ج 52 ص 151):

(و من كتابه (ع) الی السمری بعد ما سئل ان یوصی لغیره): بسم الله الرحمن الرحیم. یا علی بن محمد السمری اسمع عظم الله اجر اخوانك فیك فانك میت ما بینك و بین ستة ایام. فاجمع امرك و لا توص الی احد فیقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغیبة التامة فلا ظهور الا بعد ان یأذن الله تعالی ذكره و ذلك بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا و سیأتی من شیعتی من یدعی المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو كذاب مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

و از نامه ی حضرت (ع) به سمری است كه پس از سئوالش درباره ی اینكه بدیگری



[ صفحه 521]



وصیت كند نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری بشنو خدا پاداش برادرانت را درباره ی تو بزرگ كناد كه تو پس از شش روز می میری پس كار خود را جمع كن و به كسی وصیت منما كه پس از تو به جایت قیام كند به تحقیق غیبت تامة بزرگر واقع شده و ظهوری نخواهد بود مگر پس از آنكه خدای تعالی اذن دهد بعد از مدت طولانی و سخت شدن دلها و پر شدن زمین رفتم و از شیعیان من كسانی ادعای دیدن و مشاهده كنند هان كسی اگر پیش از بیرون آمدن سفیانی و صیحة آسمانی ادعای مشاهده كند دروغگو و مفتری است و هیچ حول و قوه ای نیست مگر به امر خدای بلند مقام بزرگ.

(كشف النعمة ج 2 ص 531):

قال محمد بن عثمان العمری: خرج توقیع بخط اعرفه، من سمانی فی مجمع من الناس باسمی فعلیه لعنة الله.

اسحاق بن یعقوب قال: سئلت محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه ان یوصل لی كتابا سألت فیه عن مسائل اشكلت علی، فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان (ع): اما ما سئلت عنه ارشدك الله و ثبتك من امر المنكرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا، فاعلم انه لیس بین الله و بین احد قرابة، و من انكرنی فلیس منی، و سبیله سبیل ابن نوح (ع)، و اما سبیل (عمی) جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف (ع) و اما الفقاع فشربه حرام و لا بأس بالشلماب. و اما اموالكم فما نقبلها الا لتطهروا فمن شاء فلیصل و من شاء فلیقطع فما آتانا الله خیر مما آتاكم. و اما ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذكره و كذب الوقاتون، و اما قول من زعم ان الحسین (ع) لم یقتل فكفر و تكذیب و ضلال. و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیكم و انا حجة الله علیهم.

و اما محمد بن عثمان العمری (رض) و عن ابیه من قبل فانه ثقتی و كتابه كتابی.

و اما محمد بن علی بن مهزیار الاهواری فیصلح الله قبله و یزیل عنه شكه. و اما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب و طهر، و ثمن المغنیة حرام. و اما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شعیتنا اهل البیت. و اما ابوالخطاب محمد بن ابی ربیب الأجذع فهو ملعون و اصحابه ملعونون فلا تكلموا اهل مقالته، فانی منهم



[ صفحه 522]



بری ء و آبائی علهیم السلام منهم براء.

و اما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فأكله فانما یأكل النیران.

و اما الخمس فقد ابیح لشیعتنا و جعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا لتطیب ولادتهم و لا تخبث.

و اما ندامة قوم شكوا فی دین الله علی ما وصلونا به فقد اقلنا من استقال، و لا حاجة لنا فی صلة الشاكین و اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول: «لا تسألوا عن اشیاء ان تبد لكم تسؤكم» انه لم یكن احد من آبائی الا و قد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و انی اخرج حین اخرج و لا بیعة لاحد من الطواغی فی عنقی.

و اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فكألانتفاع بالشمس اذا غیبتها السحاب عن ابصار، و انی لامان اهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء فاغلقوا باب السؤال عما لا یعنیكم و لا تكلفوا علم ما قد كفیتم، و اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلك فرجكم و السلام علیك یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.

محمد بن عثمان عمری گفت: توقیع مبارك به خطی كه من می شناسم بیرون آمد: هر كس نام مرا در جمع مردم یاد كند لعنت خدا بر او باد.

اسحق بن یعقوب گفت از محمد بن عثمان عمری خواستم نامه ام را به «حضرت ولی عصر (ع)» برساند كه در آن مسائلی كه بر من مشكل شده بود پرسیده بودم توقیع مبارك به خط شریف مولای ما صاحب الزمان (ع) رسید: خدایت ارشاد كناد و ثابت دارد اما آنچه پرسیده ای از كار منكرین من از خاندان ما و پسر عموهای ما بدانكه میان خدا و میان كس قرابت و خویشاوندی نیست و هر كس مرا انكار كند از من نیست و راه او را پسر نوح (ع) است و اما راه عمومی جعفر و پسرش راه برادران یوسف (ع) است و اما آب جو نوشیدنش حرام می باشد و شربت شلغم و آب آن مانعی ندارد و اما مالهای شما آنچه را ما می پذیریم فقط به خاطر پاك شدن شما است هر كه خواهد به ما برساند و هر كه خواهد از ما قطع كند. زیرا آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده. و اما ظهور فرج بسته بر امر خدای تعالی است و وقت گذاران دروغ گفته اند و گفتار كسی كه معتقد است امام حسین (ع) كشته نشده كفر و دروغ و گمراهی است و اما در حوادث واقعه رجوع به راویان حدیث ما كنید كه آنان حجت من



[ صفحه 523]



بر شمایند و من حجت خدا برایشان می باشم.

و اما محمد بن عثمان عمری كه خدا از او و از پدرش راضی باد او مورد وثوق من است و نامه ی او نامه ی من می باشد.

و اما محمد بن علی بن مهزیار اهوازی خدا قلبش را اصلاح كند و شك و تردید را از او زائل سازد و اما آنچه به ما رسانده ای چیزی را ما قبول نمی كنیم مگر آنكه پاك و پاكیزه باشد و مزد زن مغیته آواز خوان حرام است و اما محمد بن شاذان بن نعیم او مردی از شیعیان ما اهل بیت (ع) می باشد و اما ابوالخطاب محمد بن ابی ربیب اجدع او و یارانش معلونند با صاحبان گفتار آنها (گویندگان) سخن مگویید كه من از آنها بیزارم و پدران بزرگوار من علیهم السلام نیز از آنها بیزارند.

و اما كسانی كه مالهای را در تصرف دارند كسی كه چیزی از آنها را حلال بداند و بخورد حقا آتش خورده است.

و اما خمس به تحقیق برای شیعیان ما مباح گردیده و حلال شده تا وقت ظهور امر ما تا پاكزاده باشند و از ناپاكی مصون مانند.

و اما پشیمانی گروهی كه شك و تردید در دین خدا بر آنچه به ما رسانده اند هر كس كه گذشت خواسته ما هم گذشت كردیم و یا احتیاجی به صله افراد شكاك نداریم. و اما علت غیبت خدای عزوجل فرماید: «از چیزهایی كه اگر بر شما ظاهر شود و بدتا آید مپرسید» بدانكه هیچیك از پدران بزرگوارم (ع) نبود كه بر عهده اش بیعتی از طاغوت زمان بود و من وقتی كه خروج می كنم بیعت احدی از طاغوتهای زمان بر عهده ام نیست.

و اما راه انتفاع و سود بردن به من در ایام غیبتم مانند سود بردن به آفتاب است هنگامی كه ابر آن را از دیدگان نهان سازد و من امان از اهل زمین می باشم چنانكه ستارگان امان برای ساكنان آسمان هستند در سئوال و پرسش را ببندید از آنچه مربوط به شما نیست.

و برای دانستن چیزی كه به اندازه ی كفاف به شما رسیده خود را به زحمت میفكنید و برای تعجیل فرج بسیار دعاء كنید كه فرج شما در آنست و سلام بر تو اسحق بن یعقوب و بر تابعان راه هدایت.



[ صفحه 524]



(اثبات الهداة ج 3 ص 452):

عن محمد بن عثمان العمری (رض) قال: و الله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم كل سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه.

به نقل از محمد بن عثمان عمری (رض) گفت: به خدا قسم كه صاحب الامر (ع) در موسم حج هر سال حاضر می شود و مردم را می بیند و می شناسد و مردم نیز او را می بینند ولی او را نمی شناسند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 452، و الغیبة للشیخ الطوسی ص 364):

عن عبدالله بن جعفر الحمیری انه قال: سألت محمد بن عثمان العمری (رض) فقلت له: رأیت صاحب هذا الأمر؟ فقال: نعم و آخر عهدی به عند بیت الله الحرام و هو یقول: الله انجز لی ما وعدتنی.

بنقل از عبدالله بن جعفر حمیزی گفت: از محمد بن عثمان عمری (رض) پرسیدم: آیا صاحب الامر (ع) دیدار كرده ای؟ گفت: آری و آخرین بار بود كه در كنار بیت الله الحرام او را دیدم می فرمود: بارالها آنچه به من وعده فرمودی انجام ده.

(اثبات الهداة ج 3 ص 453، و الغیبة للشیخ الطوسی ص 364):

قال محمد بن عثمان (رض): و رأیت صلوات الله علیه متعلقا باستار الكعبة فی المستجار و هو یقول: اللهم انتقم لی من اعدائك.

محمد بن عثمان (رض) گفت: حضرت (ع) را دیدم چنگ به پرده كعبه مشرفه در مستجار زده و می فرمود: بارالها به وسیله من از دشمنانت انتقام بگیر.

(كشف النعمة ج 2 ص 527):

عن محمد بن عثمان العمری قال: كنا جماعة عند ابی محمد (ع) و كنا اربعین رجلا فعرض علینا ولده، و قال: هذا امامكم من بعدی، و خلیفتی علیكم فاطیعوه و لا تتفرقوا بعدی فتهلكوا فی ادیانكم اما انكم لا ترونه بعد یومكم هذا قال: فخرجنا من عند فما مضت الا ایام قلایل حتی مضی ابومحمد (ص).

بنقل از محمد بن عثمان عمری (رض) گفت: ما چهل نفر بودیم كه در خدمت حضرت امام حسن عسكری (ع) حضور داشتیم حضرت فرزند خود را به ماعرضه داشت و فرمود: این امام شما پس از من و جانشین من بر شما است اطاعتش كنید و بعد از من



[ صفحه 525]



پراكنده نشوید كه در دین خود هلاك می گردید. ولی پما پس از امروز او را نمی بینید گوید: ما از محضر امام (ع) بیرون آمدیم چند روزی نگذشت كه امام (ع) رحلت فرمود.

(اثبات الهداة ج 3 ص 482، كشف النعمة ج 2 ص 528):

عن محمد بن عثمان العمری قال: سمعت ابی یقول: سئل ابومحمد الحسن بن علی (ع) و انا عنده عن الخبر الذی روی عن آبائه (ع) ان الارض لا تخلو من حجة لله علی جمیع خلقه الی یوم القیامة وان من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؟ فقال: ان هذا حق كما ان النهار حق، فقیل له: یابن رسول الله فمن الحجة و الامام بعدك؟ فقال: ابنی محمد هو الامام و الحجة بعدی، فمن مات و لم یعرفه مات میتة جاهلیة اما ان له غیبة یحار فیها الجاهلون و یهلك فیها المبطلون و یكذب فیها الوقاتون ثم یخرج فكانی انظر الی الاعلام البیض تخفق فوق رأسه بنجف الكوفة.

بنقل از محمد بن عثمان عمری (رض) گفت: از پدرم شنیدم می گفت: من در محضر امام عسكری (ع) بودم كه مردم درباره ی این خبر از حضرت پرسیدند: كه از پدران بزرگوارش (ع) روایت شده: زمین خالی از حجت خدابر خلاق تا روز قیامت خالی نمی ماند و اینكه هر كس بمیرد و امام زمان (ع) خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود: این روایت حق است همچنانكه وجود روز حق می باشد به حضرت عرض شد: یابن رسول الله (ص) پس حجت وامام (ع) بعد از شما كه خواهد بود؟ فرمود: پسرم محمد (ع) امام و حجت بعد از من است هر كس بمیرد و او را نشناسد مردنش مانند مردن زمان جاهلیت باشد. هان كه او را غیبتی است كه مردم نادان در آن به حیرت افتند و باطل پرستان هلاك شوند و وقت گذاران دروغ گویند سپس خروج كند گوئی كه من می نگرم به پرچمهای سفیدی كه در نجف كوفه بر سرش سایه افكنده است.

(اثبات الهداة ج 3 ص 511):

عن جعفر بن محمد بن مالك عن جماعة من الشیعة فی خبر طویل عن ابی محمد الحسن بن علی (ع) انه قال: لهم جئتم تسألونی عن الحجة بعدی؟ قالوا:



[ صفحه 526]



نعم، فاذا غلام كأنه قطعة قمر اشبه الناس بابی محمد (ع) فقال: هذا امامكم و خلیفتی علیكم اطیعوه و لا تتفرقوا من بعدی فتهلكوا فی ادیانكم الا و انكم لا ترونه من بعد یومكم هذا حتی یتم له عمر، فاقبلوا من عثمان بن سعید ما یقوله و انتهوا الی امره، و اقبلوا قوله فهو خلیفة امامكم و الامر الیه.

بنقل از جعفر بن محمد بن مالك از جمعی از شیعیان در ضمن خبر طولانی از حضرت امام ابی محمد حسن بن علی عسكری (ع) كه حضرت به آن جمع فرمود: شما به نزد من آمده اید تا از حجت (ع) پس از من بپرسید؟ عرض كردند: آری، بناگاه پسری گوئی مانند پاره ی ماه كه شبیه ترین مردم به امام عسكری (ع) بود وارد شد امام (ع) فرمود: این امام (ع) شما و خلیفه من بر شما می باشد از او اطاعت كنید و پس از من متفرق و پراكنده نشوید كه در دین خود به هلاكت می افتید هان كه شما بعد از امروز او را نمی بینید تا عمری بر او بگذرد. پس آنچه عثمان بن سعید گوید بپذیرد و به فرمان او عمل كنید و گفتارش را قبول كنید كه او خلیفه امام (ع) شما می باشد و امر مربوط به او است.

(اثبات الهداة ج 3 ص 614):

و قد كان له (ع) و كلاء یأخذون عنه ما اخذ عن آبائه، منهم عثمان بن سعید العمری و ابنه محمد، و الحسین بن روح، و علی بن محمد السمیری، قال: و قد ذكر الجهضمی فی تاریخه بروایة رجال المذاهب الاربعة حالهم و اسمائهم و انهم كانوا و كلاء المهدی و امرهم اشهر من ان یحتاج الی الاطالة به.

حضرت صاحب الامر (ع) وكلائی داشته كه از آن حضرت اخذ حكم می كردند آنچه از پدران بزرگوارش (ع) حكم می گرفتند از جمله آنها است: عثمان بن سعید عمری و پسرش محمد و حسین بن روح و علی بن محمد سیمری راوی گوید: جهضمی در تاریخ خود به روایت رجال مذاهب چهارگانه حال و اسم آنان را آورده كه آنان وكلاء حضرت مهدی (ع) بودند و امرشان مشهورتر از آن است كه محتاج به سخنان طولانی باشد.

(بحار ج 51 ص 343):

عن محمد بن صالح الهمدانی، قال: كتبت الی صاحب الزمان (ع) ان اهل بیتی



[ صفحه 527]



یؤذونی و یقرعونی بالحدیث الذی روی عن آبائك انهم قالوا: خدامنا و قوامنا شرار خلق الله فكتب (ع): و یحكم ما تقرؤن ما قال الله تعالی: «و جعلنا بینهم و بین القری التی باركنا فیها ظاهرة» فنحن الله القری التی بارك الله فیها و انتم القری الظاهرة.

بنقل از محمد بن صالح همدانی گفت: بخدمت حضرت صاحب الزمان (ع) نوشتم كه اهل بیت من مرا اذیت و سرزنش می كنند به سبب حدیثی كه از پدران بزرگوار شما (ع) روایت شده كه فرموده اند: خدمتگزاران و كارپردازان ما بدترین خلق خدایند. حضرت در جواب نوشت: وای بر شما مگر قرآن كریم قرائت نكرده اید؟ كه فرماید: «وقرار داده ایم در میان ایشان و میان شهرهائی كه بركت داده ایم شهرهای ظاهر را» بخدا قسم ما همان شهرها هستیم كه خدا بركت در آنها نهاده و شما شهرهای ظاهر می باشید.

(اثبات الهداة ج 3 ص 669):

و رواه من الوكلاء ببغداد العمری: و ابنه و حاجز «و عامر خ ل» و البلالی و العطار، و من الكوفة العاصمی، و من الاهواز محمد بن ابراهیم بن مهزیار، و من اهل قم احمد بن اسحق، و من اهل همدان محمد بن صالح، و من اهل الری شامی و الاسدی یعنی نفسه، و من آذربیجان القاسم بن علاء و من نیسابور محمد بن شاذان نعیمی، و من غیر الوكلاء من اهل بغداد ابوالقاسم بن ابی حابس و ابوعبداله الكندی، و ابوعبدالله (عبیدالله خ ل) الجنیدی و هارون القزاز و النیلی و القاسم بن دبیس و ابوعبدالله بن فروخ و مسرور الطباخ مولی ابی الحسن (ع) و احمد و محمد ابنا الحسن و اسحق الكاتب من بنی نوبخت، و صاحب الفراء و صاحب الصرة المختومة، و من همدان محمد بن كشمرد و جعفر بن عمران «حمدان خ ل» و محمد بن هارون بن عمران، و من الدینور حسن بن هارون و احمد بن اخیه و ابوالحسن، و من اصفهان ابن بادشالة، و من الصیمر زیدان، و من قم الحسن بن النضر و محمد بن محمد و علی بن محمد بن اسحق و ابوه و الحسن بن یعقوب، و من اهل الری القاسم بن موسی و ابنه و ابو محمد بن هارون و صاحب الحصاة و علی بن محمد و محمد بن محمد الكلینی و ابوجعفر الرقا، و من قزوین مرداس و



[ صفحه 528]



علی بن احمد، و من قاین رجلان، و من شهر زور ابن الخال، و من فارس: المجروح، و من مرو صاحب الالف دینار و صاحب المال و الرقعة البیضاء و ابوثابت، و من نیسابور محمد بن شعیب بن صالح و من الیمن الفضل بن یزید و الحسن ابنه و الجعفری و ابن الاعجمی و الشمشاطی، و من مصر صاحب المولودین و صاحب المال بمكة و ابورجاء و من نصیبین ابومحمد بن الوجناء و من الاهواز الحصین.

اسدی روایت كرده از وكلاء در بغداد عمری و پسر او و حاجز «عامر خ ل» و بلالی و عطار بودند و از كوفة عاصمی و از اهواز محمد بن ابراهیم بن مهزیار و از اهل قم احمد بن اسحق و از اهل همدان محمد بن صالح و از اهل ری شامی و اسدی یعنی خود راوی و از آذربایجان قاسم بن علاء و از نیشابور محمد بن شاذان نعیمی، و از غیر وكلاء از اهل بغداد ابوالقاسم بن ابی جالس و ابوعبدالله كندی و ابوعبدالله «عبیدالله خ ل» جنیدی و هارون قزاز و نیلی و قاسم بن دبیس و ابوعبدالله بن فروخ و مسرور طباخ مولای ابوالحسن (ع) «و ظاهرا امام هادی (ع)» و احمد و محمد فرزندان حسن و اسحق كاتب از بنی نوبخت و صاحب بوستین و صاحب همیان مهر خورده و ا زمردم همدان محمد بن كشمر و جعفر بن عمران «حمدان خ ل» و محمد بن هرون بن عمران و از دینور حسن بن هارون و احمد بن اخیه و ابوالحسن و از اصفهان ابن بادشالة و از صمیر زیدان و از قم حسن بن نضر و محمد بن محمد و علی بن محمد بن اسحق و پدرش و حسن بن یعقوب و از مردم ری قاسم بن موسی و پسرش و ابومحمد بن هارون و صاحب سنگریزیه و علی بن محمد و محمد بن كلینی و ابوجعفر رقا و از قزوین مرداس و علی بن احمد و از قائن دو مرد و از شهر زور پسر خال (دائی) و از فارس مجروح و از مرد صاحب هزار دینار و صاحب مال و رقعه سفید و ابوثابت و از نیشابور محمد بن شعیب بن صالح و از یمن فضل بن یزید و پسرش حسن و ابوثابت و از ابن اعجمی و شمشاطی و از مصر صاحب مولودین و صاحب مال و در مكة معظمة ابورجاء و از نصیبین ابومحمد بن و جناء و از اهواز حصینی.

(بحار ج 51 ص 362):

اما الابواب المرضیون و السفراء الممدوحون: فی زمن الغیبة فاولهم الشیخ



[ صفحه 529]



الموثوق به ابوعمرو عثمن بن سعید العمری نصبه اولا ابوالحسن علی بن محمد العسكری ثم ابنه ابومحمد الحسن بن علی (ع) فتولی القیام بامورهما حال حیاتهما، ثم بعد ذلك قام بامر صاحب الزمان (ع) و كانت توقیعاته و جوابات المسائل تخرج علی یدیه. فلما مضی لسبیله قام ابنه ابوجعفر محمد بن عثمان مقامه و ناب منابه فی جمیع ذلك فلما مضی قام بذلك ابوالقاسم الحسن بن روح من نوبخت فلما مضی قام مقامه ابوالحسن علی بن محمد السمری و لم تقیم احد منهم بذلك اولا بنص علیه من قبل صاحب الزمان (ع) ونصب صاحبه الذی تقدم علیه فلم تقبل الشیعة قولهم الا بعد ظهور آیة معجزة تظهر علی یدكل واحد منهم من قبل صاحب الامر (ع) تدل علی صدق مقالتهم و صحة نیابتهم. فلما حان راحیل ابی الحسن السمری عن الدنیا و قرب اجله قیل له: الی من تواصی؟ اخرج توقیعا الیهم نسخته: «بسم الله الرحمن الرحیم یا علی بن محمد بن السمری» الی آخر ما نقلنا عن الشیخ رحمة الله.

اما باب های پسندیده و سفیران ممدوح در زمان غیبت اول ایشان شیخ مورد وثوق ابوعمر و عثمان بن سعیدی عمری است كه ابتداء حضرت امام ابوالحسن علی بن محمد هادی پس فرزندش امام ابومحمد حسن بن علی عسكری (ع) او را نصب فرموده بودند در حال حیات آن دو بزرگوار متولی امورشان بود پس از آن به امر حضرت صاحب الزمان (ع) قیام كرد توقیعات و جوابهای مسائل حضرت بر دست او خارج می گشت، چون او از دنیا رفت پسرش محمد بن عثمان قائم مقام و نائب مناب او در تمام امور گردید و چون او وفات یافت ابوالقاسم حسین بن روح از بنی نوبخت قائم مقام او شد و چون او رحلت كرد ابوالحسن علی بن محمد سمری قیام به امور كرد و هیچیك از آنان قیام به امر نكرد مگر به نقل و دستور حضرت صاحب الامر (ع) و نصب سفیر سابق و شیعه گفتار آنان را نمی پذیرفت مگر پس از ظهور نشانه و معجزه كه بر دست هر یك از طرف صاحب الامر (ع) آشكار می گشت كه دلالت بر صدق گفتار ودرستی نیتهایشان می كرد هنگامی كه مرگ ابوالحسن سمری رسید به او گفتند: به چه كسی وصیت می كنی؟ توقیع مبارك را بیرون آورد كه در آن مرقوم بود: «بسم الله الرحمن الرحیم ای علی بن محمد سمری» تا آخر توقیع شریف كه ما



[ صفحه 530]



از شیخ (رض) نقل كردیم.

(اعیان الشیعه ج 2 ص 46):

للمهدی عجل الله فرجه: غیبتان صغری و كبری كما جاءت بذلك الاخبار عن ائمة اهل البیت علیهم السلام و یقال قصری و طولی «اما الغیبة الصغری» فمن ولده الی انقطاع السفارة بینه و بین شیعته بوقاة السفراء و عدم نصب غیرهم و هی اربع و سبعون سنة ففی هذه المدة كان السفراء یرونه و ربما راه غیرهم و یصلون الی خدمته و تخرج علی ایدیهم توقیعات منه الی شیعته فی اجوبة مسائل و فی امور شتی «و اما الغیبة الكبری» فهی بعد الاولی و فی آخرها یقوم بالسیف (و قد جاء فی بعض التوقیعات انه بعد الغیبة الكبری لا یراه احد و ان من ادعی الرویة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو كذاب (و جآء) فی عدة اخبار انه یحضر المواسم كل سنة فیری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه «اما السفراء» فی زمن الغیبة الصغری بینه و بین شیعته فهم اربعة:

«الأول ابوعمرو عثمان بن سعید بن عمرو العمری».

بفتح العین و سكون المیم و كان اسدیا فنسب الی جده ابی امه جعفر العمری و قیل ان ابامحمد الحسن العسكری (ع) امر بكسر كنیته فقیل العمری و یقال له العسكری لانه كان یسكن عسكر سرمن رای و یقال له السمان لانه كان یتجر بالسمن تغطیة للامر و كان الشیعة اذا حملوا الی الحسن العسكری (ع) ما یجب علیهم من المال جعله ابوعمر و فی زقاق السمن و حمله الیه تقیة و خوفا و كان علی الهادی (ع) نصبه وكیلا ثم ابنه الحسن العسكری (ع) ثم كان سفیرا للمهدی (ع) قال الشیخ الطوسی فی كتاب الغیبة فی حقه انه الشیخ الموثوق به و قال علی الهادی (ع) فی حقه هذا ابوعمرو الثقة الأمین ما قاله لكم فعنی یقوله و ما اداه الیكم فعنی یؤدیه و (و سأله) بعض اصحابه لمن اعامل و عمن آخذ و قول من اقبل؟ فقال العمری ثقتی فما ادی الیك فعنی یؤدی و ما قال لك فعنی یقول فاسمع له و اطع فانه الثقة المأمون (و قال) الحسن العسكری (ع) فی حقه بعد مضی ابیه هذا ابوعمر و الثقة الامین ثقة الماضی و ثقتی فی المحیا و الممات فما قاله لكم فعنی یقوله و ما اداه الیكم فعنی یؤدیه (و جاءه) اربعون رجلا من اصحابه یسألونه عن الحجة من بعده فاذا غلام كانه قطع



[ صفحه 531]



قمر اشبه الناس بابی محمد فقال هذا امامكم من بعدی و خلیفتی علیكم اطیعوه و لا تتفرقوا من بعدی فتهلكوا فی ادیانكم الا و انكم لا ترونه بعد یؤمكم هذا حتی یتم له عمر فاقبلوا من عثمان بن سعید ما یقوله و انتهوا الی امره واقبلوا قوله فهو خلیفة امامكم و الامر الیه (و عثمان) بن سعید هو الذی حضر تغسیل الحسین العسكری (ع) وتولی جمیع امره فی تكفینه و تحنیطه و دفنه مأمورا بذلك (قال) الشیخ الطوسی فی كتاب الغیبة و كانت توقیعات صاحب الامر (ع) تخرج علی یده و یدابنه محمد الی شیعته و خواص ابیه (ع) بالامر و النهی و اجوبة المسائل بالخط الذی كان یخرج فی حیاة الحسن العسكری (ع) فلم تزل الشیعة مقیمة علی عدالتهما حتی توفی عثمان بن سعید و غسله ابنه محمد و دفن بالجانب الغربی من مدینة السلام فی شارع المیدان فی قبله مسجد الذرب یدخل الی موضع القبر فی بیت ضیق مظلم فكنا نزوره مشاهرة من وقت دخولی الی بغداد سنة ثمان و اربع مائة الی ستة ونیف و ثلاثین و اربع مائة ثم عمره الرئیس ابومنصور محمد بن الفرج و ابزر القیر الی برا و عمل علیه صندوقا تحت سقف و یتبرك جیران المحلة بزیارته و یقولون هو رجل صالح و ربما قالوا هو ابن دایة الحسین (ع) و لا یعرفون حقیقة الحال و هو كذلك الی یؤمنا هذا و هو سنة اربع و اربعین و اربع مأتة.

«الثانی ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید العمری».

روی الشیخ فی كتاب الغیبة عن هبة الله بن محمد عن شیوخه قالوا لم تزل الشیعة مقیمة علی عدالة عثمان بن سعید و جعل الامر بعد موته كله مردودا الی ابنه ابی جعفر و الشیعة مجمعة علی عدالته و ثقته و امانته للنص علیه بالامانة و العدالة و الامر بالرجوع الیه فی حیاة الحسن العسكری (ع) تخرج علی ید الی الشیعة فی المهمات طول حیاته بالخط الذی كانت تخرج به فی حیاة ابیه عثمان (و قال) الشیخ ایضا لما مضی ابوعمرو عثمان بن سعید قام ابنه ابوجعفر محمد بن عثمان مقامه بنص ابی محمد الحسن العسكری (ع) و نص ابیه عثمان علیه بامر القائم (ع) قال الحسن العسكری (ع) اشهدوا علی ان عثمان بن سعید العمری وكیلی و ان ابنه محمد وكیل ابنی مهدیكم (و قال (ع)) لبعض اصحابه: العمری و ابنه ثقتان فما ادیا الیك فعنی یؤدیان و ما قالا لك فعنی یقولان فاسمع لهما اطعهما فانهما الثقتان



[ صفحه 532]



المأمونان (و كانت) لأبی جعفر محمد بن عثمان كتب فی الفقه مما سمعه من ابی محمد الحسن (ع) و من الصاحب (ع) و من ابیه عثمان عن ابی محمد (ع) و عن ابیه علی بن محمد (ع) منها كتب الاشربة (و روی) عنه انه قال: و الله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم كل سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه (و قیل) له رأیت صاحب هذا الامر؟ قال: نعم و آخر عهدی به عند بیت الله الحرام و هو یقول: اللهم انجزلی ما وعدتنی (و قال) رأیته صلوات الله علیه متعلقا باستار الكعبة فی المستجار و هو یقول: اللهم انتقم بی من اعدائك (و دخل) علی محمد بن عثمان بعض اصحابه فراه و بین یدیه ساجة و نقاش ینقش علیها آیا من القران و اسماء الائمة (ع) علی حواشیها فقال: هذه لقبری اوضع علیها او قال اسند الیها و قد فرغت منه و انا كل یوم انزل فیه فأقرأ جزءا من القرآن فاذا كان یوم كذا من شهر كذا من سنة كذا صرت الی الله و دفنت فیه فكان كما قال (و فی روایة) انه حفر قبرا و قال امرت ان اجمع امری فمات بعد شهرین (و كانت و فاته) فی آخر جمادی الأولی سنة خمس و ثلث مائة او اربع و ثلثمائة و تولی هذا الامر نحوا من خمسین سنة و دفن عند والدته بشارع الكوفة فی بغداد قیل و هو الان فی وسط الصحراء اقامه ابوجعفر محمد بن عثمان مقامه قبل و فاته بسنتین او ثلاث سنین فجمع وجوه الشیعة و شیوخها و قال لهم: ان حدث علی حدث الموت فالامر الی ابی القاسم الحسین بن روح النوبختی فقد امرت ان اجعله فی موضعی بعدی فارجعوا الیه و عولوا فی اموركم علیه «و فی روایة» انهم سألوه ان حدث امر فمن یكون مكانك فقال لهم هذا ابوالقاسم الحسین بن روح بن ابی بحر النوبختی القائم مقامی و السفیر بینكم و بین صاحب الامر (ع) و الوكیل له و الثقة الأمین فارجعوا الیه فی اموركم و عولوا علیه فی مهماتكم فبذلك امرت و قد بلغت (و كان) محمد بن عثمان العمری له من یتصرف له ببغداد نحو عشرة انفس منهم الحسین بن روح و كلهم كان اخص به من الحسین بن روح و كان مشائخ الشیعة لا یشكون فی ان الذی یقوم مقام محمد بن عثمان هو جعفر بن احمد بن متیل او ابوه لما رأوه من الخصوصیة به و كثرة وجوده فی منزله حتی انه كان فی آخر عمره لا یأكل طعاما الا ما اصلح فی منزل جعفر او ابیه بسبب وقع له و یأكله فی منزل احدهما فلما و قع الاختیار علی ابی القاسم سلموا



[ صفحه 533]



و لم ینكروا و كانوا معه و بین یدیه كما كانوا مع ابی جعفر محمد بن عثمان و منهم جعفر بن احمد بن متیل قال جعفر لما حضرت محمد بن عثمان الوفاة كنت جالسا عند رأسه اسائله و احدثه و ابوالقاسم بن روح عند رجلیه فقال لی امرت ان اوصی الی ابی القاسم الحسین بن روح فقمت من عند رأسه و اخذت بید ابی القاسم و اجلسته فی مكانی و تحولت الی عند رجلیه «و فی روایة» ان الحسین بن روح كان وكیلا لمحمد بن عثمان سنین كثیرة ینظر له فی املاكه و كان خصیصا به كان یدفع الیه فی كل شهر ثلاثین دینارا رزقا له غیر ما یصل الیه من الوزراء و الرؤساء من الشیعة مثل آل الفرات و غیرهم فتمهدت له الحال فی طول حیاة محمد بن عثمان الی ان اوصی الیه (و قال) الشیخ الطوسی فی كتاب الغیبة كان ابوالقاسم من اعقل الناس عند المخالف و الموافق و یستعمل التقیة (و توفی) ابوالقاسم الحسین بن روح فی شعبان سنة ست و عشرین و ثلثمائة و دفن فی النوبختیة فی الدرب النافذ الی التل و الی درب الاجر و الی قنطره الشوك.

«الرابع ابوالحسن علی بن محمد السمری».

اوصی الیه الحسین بن روح مقام بما كان الیه (روی) الشیخ الطوسی فی كتاب الغیبة بسنده عن احمد بن ابراهیم بن مخلد قال: حضرت بغداد عند المشایخ رحمهم الله فقال الشیخ ابوالحسن علی بن محمد السمری قدس الله روحه ابتداء منه رحم الله علی بن الحسین بن بابویة القمی «و هو والد الصدوق» فكتب المشایخ تاریخ ذلك الیوم فورد الخبر انه توفی فی ذلك الیوم «و فی روایة» انه كان یسألهم عن خبر علی بن الحسین بن بابویة فیقولون قد ورد الكتاب بالستقلاله حتی كان الیوم الذی قبض فیه فسألهم فذكروا مثل ذلك فقال لهم آجركم الله فیه فقد قبض فی هذه الساعة فاثبتوا التاریخ فلما كان بعد سبعة عشر یوما او ثمانیة عشر ورد الخبر بوفاته فی تلك الساعة (و روی) الشیخ فی كتاب الغیبة ایضا بسنده ان السمری اخرج قبل وفاته بایام الی الناس توقیعا «نسخته» بسم الله الرحمن الرحیم یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجرا اخوانك فیك فأنت میت ما بینك و بین ستة ایام فاجمع امرك و لا توص الی احد فیقوم مقامك بعد وفاتك فقد قعت الغیبة التامة فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذكره و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب



[ صفحه 534]



و امتلاء الأرض جورا و سیأتی شیعتی من یدعی المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو كذاب مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. (قال الراوی) فلما كان الیوم السادس عدنا الیه و هو یجود بنفسه فقیل له من وصیك من بعدك فقال لله امر هو بالغه «و كانت وفاته فی النصف من شعبان سنة ثمان و عشرین او تسع و عشرین و ثلثمائة و دفن فی الشارع المعروف بشارع الخلنجی من ربع باب المحول قریبا من شاطی ء نهر ابی عتاب. قال الشیخ فی كتاب الغیبة قد كان فی زمان السفراء المحمودین اقوام ثقات ترد علیهم التوقیعات من قبل المنصوبین للسفارة «منهم».: ابوالحسین محمد بن جعفر الأسدی خرج فی حقه توقیع: محمد بن جعفر العربی فلیدفع الیه فانه من ثقاتنا (و فی توقیع آخر» ان اردت ان تعامل احدا فعلیك بابی الحسین الأسدی بالری «و منهم» احمد بن اسحاق و جماعة خرج التوقیع فی مدحهم: احمد بن اسحاق الأشعری و ابراهیم بن محمد الهمدانی و احمد بن حمزة بن الیسع ثقات «و قال» الطبرسی فی اعلام الوری اما غیبته القصری فهی التی كان سفراؤه فیها موجودین و ابوابه معروفین لا یختلف الامامیة القائلون بامامة الحسن بن علی (ع) فیهم (فمنهم) ابوهاشم داود بن القاسم الجعفری و محمد بن علی بن بلال و ابوعمرو عثمان بن سعید السمان و ابنه ابوجعفر محمد بن عثمان و عمر الاهوازی و احمد بن اسحاق و ابومحمد الوجنائی و ابراهیم بن مهزیار و محمد بن ابراهیم فی جماعة اخری (اقول) الظاهر ان السفارة العامة للأربعة المتقدم ذكرهم اما من عداهم ممن ذكرهم الطبرسی فكانت لهم سفارة فی امور خاصة و الله اعلم و من الغریب انه لم یذكر معهم الحسین بن روح و السمری.

برای حضرت مهدی (ع) دو غیبت كوچك و بزرگ است چنانكه اخبار رسیده ائمه اهل بیت (ع) بدان ناطق می باشد و آن دو را غیبت كوتاه و بلند گویند. «اما غیبت كوچك» از ولادت حضرت تا قطع امر سفارت در میان حضرت و میان شیعیان بوده به سبب وفات یافتن سفیران و نصب نشدن دیگران و آن هفتاد و چهار سال بود در این مدت سفراء حضرت را دیدار می كردند و ای بسا دیگران نیز حضرت را می دیده اند و به خدمتش می رسیدند توقیعات آن حضرت به شیعیانش در مورد



[ صفحه 535]



جواب مسائل و سائر امور به دست آنان خارج می گشت «و اما غیبت كبری» آن پس از غیبت صغری است كه در آخرش قیام با شمشیر فرماید «و در پاره ای از توقیعات شریفه آمده كه بعد از غیبت كبری كسی او را نمی بیند و آنكه پیش از بیرون آمدن سفیانی و صیحه ادعای دیدن كند دروغگو است و در عده ای از اخبار است كه حضرت در مراسم حج هر سال حاضر می شود و مردم را می بیند و می شناسد و مردم نیز حضرت را می بینند ولی نمی شناسند و اما سفراء در زمان غیبت صغری كه در بین حضرت و بین شیعیانش بودند چهار نفرند:

«اول ابوعمر و عثمان بن سعید بن عمرو عمری»

عمر را به فتح عین و سكون میم باید خواند و او منسوب به اسد است و نسب به جد مادری خود جعفر عمری رسانده و گویند كه حضرت امام ابومحمد حسن عسكری (ع) امر به كسر كنیه اش فرمود: پس عمری گفته شد و او را عسكری نیز گویند چون در عسكر سر من رأی سكونت داشت و سمانش نیز گویند «ورغن فروش» زیرا تجارت روغن می كرد و این شغل را برای مخفی كردن امر سفارت انتخاب نمود و شیعیان وقتی كه مالهای واجب خود را به خدمت امام عسكری (ع) می دادند ابوعمرو آنها را در خیكهای روغن می نهاد و آن را به خدمت امام عسكری (ع) با رعایت تقیه حمل می كرد و حضرت امام هادی (ع) و فرزندش امام حسن عسكری (ع) او را به سمت وكالت منصوب فرمودند سپس سفیر حضرت مهدی (ع) گردید. شیخ طوسی در كتاب غیبت در حق او گفته: او شیخ مورد وثوق بوده و امام هادی (ع) در حقتش فرمود: این ابوعمر و موثق و امین است آنچه به شما گوید از من گوید و هر چه به شما رساند از من رساند و برخی از اصحاب از امام هادی (ع) پرسیدند با چه كسی رفت و آمد كنیم و از چه كسی اخذ احكام نمائیم و گفتار چه كسی را بپذیریم؟ فرمود: عمری مورد وثوق من است آنچه به شما برساند از من رسانده و آنچه به شما گوید از من گفته پس از او بشنو و اطاعت كن زیرا او مورد وثوق و امین است و امام حسن عسكری (ع) در حقش پس از رحلت پدر بزرگوارش (ع) فرمود: این ابوعمرو مورد وثوق و امین امام هادی (ع) و مورد وثوق من در حیات و ممات است آنچه به شما گوید از من گفته و آنچه به شما رساند از من رسانده و چهل مرد از اصحاب به خدمتش رسیدند و در



[ صفحه 536]



باب حجت (ع) پس از او پرسیدند بناگاه پسری چون پاره ی ماه كه شبیه ترین مردم به امام عسكری (ع) بود وارد شد حضرت فرمود: این امام (ع) شما پس از من و خلیفه من بر شما می باشد اطاعتش كنید و پس از من متفرق نشوید كه در دین خود به هلاكت افتید و شما پس از امروز او را نمی بینید تا عمری به اتمام رساند پس از عثمان بن سعید آنچه گوید بپذیرید و به فرمان او عمل كنید و گفتار او را قبول نمائید كه او خلیفه امام (ع) شما باشد و امر با او است. و عثمان بن سعید همان كسی است كه در غسل امام عسكری (ع) حضور داشت و متصدی كارهای كفن و حنوط و دفن حضرت بود زیرا مأموریت این كار را داشت. شیخ طوسی در كتاب غیبت فرماید: توقیعات حضرت صاحب الأمر (ع) به دست او و پسرش محمد خارج می شد و به شیعیان و خواص پدر بزرگوارش (ع) در امر و نهی و جواب مسائل می رسد با خطی كه در حیات حضرت امام حسن عسكری (ع) خارج می شد و همیشه شیعیان بر عدالت آنان ثابت بودند تا آنكه عثمان بن سعید وفات كرد و پسرش محمد او را غسل داد و در طرف غربی بغداد در خیابان میران در جهة جنوبی مسجد درب دفن كرد كه به جایگاه قبر از خانه تنگ و تاریك باید وارد شد و ما از وقتی كه وارد بغداد شدیم آن را زیارت می كردیم به سال چهارصد و هشت تا سال چهارصد و سی و اند هجری سپس رئیس ابومنصور محمد بن فرج آن را تعمیر كرد و قبر را آشكار ساخت و صندوقی در زیر سقف از برای آن ساخت و همسایگان محله به زیارت آن تبرك می جویند و می گویند او مردی صالح و شایسته است و ای بسا گفته اند كه پسر دایه ی امام حسین (ع) است و حقیقت حال را نمی دانند و آن قبر همچنان تا امروز كه سال چهارصد و چهل و چهار هجریی است باقی می باشد.

«دویم ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری»

شیخ طوسی (رض) در كتاب غیبت از هبة الله بن محمد از شیوخ خود نقل فرموده كه گفته اند: همیشه شیعیان بر عدالت عثمان بن سعید معتقد بودند و امر سفارت پس از مرگ او كلا به پسرش ابوجعفر منتقل گردید و شیعیان اجماع بر عدالت و وثاقت و امانت كردند چون امام (ع) به امانت و عدالت و امر به رجوع به او در حیات امام عسكری (ع) و پس از رحلت آن حضرت در حال حیات پدرش عثمان بن سعید نص



[ صفحه 537]



رسیده بود و اختلافی در عدالتش و شك و تردیدی در امانتش وجود نداشت و توقیعات شریفه در مهمات به دست شیعیان می رسید در طول زندگانی وی به خطی كه در زمان زندگانی پدرش عثمان خارج می گردید. و شیخ طوسی فرموده: موقعی كه ابوعمرو عثمان بن سعید از دنیا رخت بر بست پسرش ابو جعفر (ع) محمد بن عثمان به نص قام مقامش گردید.

امام ابومحمد حسن عسكری (ع) و به نقل پدرش عثمان بر او به امر حضرت قائم (ع) امام عسكری (ع) فرمود: شاهد باشید بر اینكه عثمان بن سعید عمروی وكیل من است و پسرش محمد وكیل فرزندم مهدی (ع) شما می باشد وبه برخی از اصحابش فرمود: عمری و پسرش هر دو مورد وثوق می باشند هر چه به تو رسانده اند از من رسانده اند و آنچه به تو گفته اند از من گفته اند پس از آنان بشنو و اطاعتشان كن كه هر دو مورد وثوق و امین هستند - و ابوجعفر محمد بن عثمان كتابهائی در فقه دارد از آنچه از امام عسكری (ع) از حضرت صاحب الامر (ع) و از پدرش عثمان از امام عسكری (ع) و از امام هادی (ع) شنیده از جمله كتابهای اشربة (نوشیدنیها) روایت شده از او كه گفت: بخدا قسم همانا حضرت صاحب الامر (ع) در موسم حج هر سال حاضر می شود و مردم را می بیند و می شناسد و مردم او را می بینند ولی نمی شناسند و به او گفتند آیا صاحب الامر (ع) را دیده ای؟ گفت: آری و آخرین دیدارم این بود كه حضرت را در كنار بیت الله الحرام دیدم كه می فرمود: بارالها آنچه به من وعده فرموده برای من فراهم كن و نیز گفت: حضرت را دیدم كه دست به پرده ی كعبه مشرفة در مستجار زده و می گوید: بارالها به وسیله من از دشمنانت انتقام بگیر. و برخی از یاران محمد بن عثمان (ع) بر او وارد شد دید كه صفحه ای از فلز در نزدش می باشد و نقاشی آیات قرآن كریم و نامهای ائمه دین (ع) را بر آن نقش می كرد گفت: این برای قبر من است كه بر آن گذارده می شوم یا گفت بر آن تكیه می نمایم و من از آن فارغ شده ام و هر روز در قبر نزول می كنم و جزئی از قرآن كریم تلاوت می كنم و چون روز فلان از ماه فلان از سال فلان از جهان رخت برمی بندم و در آنجا دفن می شوم و چنانكه گفته بود واقع شد. و در روایتی است كه او قبری حفر كرد و گفت: من مأمور شده ام كه كار خود را جمع كنم و پس از دو ماه وفات یافت و رحلتش در آخر



[ صفحه 538]



جمادی الاولی به سال سیصد و پنج یا سیصد و چهار بود و حدود پنجاه سال متصدی امر وكالت و سفارت بود و در كنار قبر مادرش در خیابان كوفه در بغداد دفن شد و گویند فعلا قبرش در وسط صحراء است.

ابوجعفر محمد بن عثمان (ع) دو سال یا سه سال پیش وفات خود او را قائم مقام خویشتن ساخت پس معاریف شیعیان و شیوخ را جمع كرد و به آنان گفت: اگر حادثه مرگ من برسد پس امر وكالت و سفارت با ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی است كه من مأمورم او را بجای خود قرار دهم پس به او رجوع كنید و در كارهای خود بر او اعتماد كنید در روایتی است كه مردم از محمد بن عثمان پرسیدند اگر حادثه مرگ تو فرا رسد چه كسی جای گزینت خواهد بود؟ به آنان فرمود: این ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی است كه قائم مقام من و سفیر میان شما و میان حضرت صاحب الامر (ع) و وكیل او مورد وثوق و امین می باشد در كارهای خود به او رجوع كنید و در مهمات خود بر او اعتماد نمائید و من به این كار مأمورم و تبلیغ امر نمودم و محمد بن عثمان عمری ده تن در بغداد داشت كه برای او تصرف در امور می نمودند از جمله آنان حسین بن روح بود و همه از حسین بن روح در نزد محمد بن عثمان خصوصی تر بودند و مشایخ شیعیان شك و تردید نداشتند كسی كه قائم مقام وی به محمد بن عثمان و رفت و آمد بسیار در منزلش داشت تا آنجا كه محمد بن عثمان در اواخر عمرش غذائی نمی خورد مگر غذائی كه در خانه جعفر یا پدرش آماده می شد به سبب و جهتی كه برای او واقع شده بود و غذا را در منزل یكی از پدر و پسر صرف می كرد موقعی كه ابوالقاسم حسین بن روح برگزیده شد همه تسلیم شدند و انكار نكردند و با او بودند و در خدمتش می گذراندند آنگونه كه با ابوجعفر محمد بن عثمان رفتار داشتند كه از جمله آنان جعفر بن احمد بن متیل بود. جعفر سئوال می كردم و با او گفتگو داشتم و ابوالقاسم حسین بن روح پائین پایش نشسته بود محمد بن عثمان گفت: مأمورم كه به ابوالقاسم حسین بن روح وصیت كنم من از بالا سرش برخاستم و دست ابوالقاسم را گرفتم و او را بجای خودم نشاندم و خود به



[ صفحه 539]



زیر پای محمد بن عثمان رفتم - و در روایتی است كه حسین بن روح وكیل محمد بن عثمان سالیان متمادی بود كه ناظر املاكش بود.

خصوصیت با او داشت و در هر ماه سی دینار برای خرج روزانه ی وی به او می داد غیر از آنچه وزیران و رؤساء شیعه مانند آل فرات و غیر ایشان به او می رساندند و اوضاع و احوالش در طول زندگی محمد بن عثمان خوب و آماده بود تا آنكه او را وصی قرار داد و شیخ طوسی در كتاب غیبت فرموده: ابوالقاسم از عاقلترین مردم در نزد مخالفان و موافقان بود و عمل به تقیه می كرد و ابوالقاسم حسین بن روح در ماه شعبان المعظم به سال سیصد و بیست و شش وفات كرد و در نوبختیه در درب نافذ بطرف تل و به سوی درب آجر و پل شوك دفن گردید.

«چهارم ابوالحسن علی بن محمد سمری»

حسین بن روح به او وصیت كرد و وی به كارهائی كه مربوط به نوبختی بود قیام كرد. شیخ طوسی در كتاب غیبت به سند خود از احمد بن ابراهیم بن مخلد روایت كرده كه در بغداد به نزد مشایخ كه خدایشان رحمت كناد حضور یافتم شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری قدس الله روحه بدون اینكه كسی از او بپرسد فرمود: خدای رحمت كناد علی بن الحسین بن بابویه قمی را «او پدر شیخ صدوق (رض) است» مشایخ تاریخ آن روز را نوشتند پس از آن خبر رسید كه شیخ در همان روز وفات یافته - و در روایتی است - كه شیخ سمری از آنان خبر علی بن الحسین (رض) را پرسید گفتند نامه رسیده كه او سالم و مستقل است و شیخ از آنان پرسید و آنان هم به مانند گفته شد ذكر كردند. سمری به آنان گفت: خدا درباره ی ابن بابویه به شمار جردها كه همین ساعت از دنیا رفته است حاضرین تاریخ را ثبت كردند و چون هفده یا هجده روز گذشت خبر وفات ابن بابویه در همان ساعت رسید - و شیخ در كتاب غیبت فرماید - كه سمری چند روز پیش از رحلتش توقیعی برای مردم بیرون آورد به این مضمون: بسم الله الرحمن الرحیم ای علی بن محمد سمری خدا بزرگ سازد.

اجر و پاداش برادرانت را در تو بزرگ گرداناد كه تو پس از شش روز می میری پس كارهای خود را جمع كن و به كسی وصیت مكن تا بجای تو بنشیند كه به تحقیق غیبت تام واقع شده و ظهوری نیست مگر به اذن خدای تعالی و دین پس از مدت طولانی و



[ صفحه 540]



سخت شدن دلها و پرشدن زمین از ظلم و جور صورت گیرد و بیاید پس از این از شیعیان من كسی كه ادعای دیدار كند هان كه هر كس ادعای دیدن پیش از بیرون آمدن سفیانی و صیحه آسمانی كند او دروغگو و مفتری باشد و هیچ نیرو و قوتی نیست مگر وابسته بخدای بلند مقام بزرگ. راوی گوید: پس از شش روز چون به عیادتش رفتیم در حال احتضار بود به او گفته شد وصی پس از تو كیست؟ گفت: امر باخدا است و او رساننده ی امر خود می باشد و وفاتش در نیمه ی شعبان المعظم سال سیصد و بیست و هشت یا سیصد و بیست و نه بود و در خیابان معروف به خیابان خلنجی از ناحیه باب المحول نزدیك ساحل نهرابی عتاب دفن شد. شیخ طوسی (رض) در كتاب غیبت فرموده: در زمان سفراء پسندیده گروهی از افراد موثق بودند كه توقیعات شریفه از سوی سفراء منصوب برایشان وارد می گردند از جمله آنان ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی بود كه در حق وی توقیعی بیرون آمد: محمد بن جعفر عربی پس داده شود به او كه او مورد وثوق، می باشد و در توقیع دیگر است: اگر خواستی معامله كنی بر تو باد كه با ابوالحسن اسدی در ری معامله كن. و از جمله آنان احمد بن اسحق و جماعتی بودند كه توقیع شریف در مدح آنان بیرون آمد: احمد بن اسحق اشعری و ابراهیم بن محمد همدانی و احمد بن حمزة بن یسع مورد وثوق می باشند و شیخ طبرسی (رض) در كتاب اعلام الوری فرموده: اما غیبت كوتاه آن غیبتی است كه سفراء حضرت (ع) در آن زمان موجود بودند.

و باب های حضرت معروفند امامیه كه معتقد به امامت حضرت امام حسن بن علی عسكری (ع) می باشند در آنان اختلافی نكرده اند - از جمله آنان - ابوهاشم داود بن هاشم جعفری و محمد بن علی بن بلال و ابوعمر و عثمان بن سعید سمان و پسرش ابوجعفر محمد بن عثمان (رض) و عمر اهوازی و احمد بن اسحق و ابومحمد وجنائی و ابراهیم بن مهزیار و محمد بن ابراهیم و جماعت دیگرند «من گویم» ظاهر این است چهار تن كه قبلا ذكرشان رفت سفارت عمومی داشتند و غیر آنان یعنی افرادی كه شیخ طبرسی ذكر فرموده سفارت در كارهای خصوصی داشته اند و خدا داناتر است و غریب این است كه شیخ طبرسی نامی از حسین بن روح و سمری نبرده.



[ صفحه 541]



(كتاب الغیبة للشیخ الطوسی ص 243):

عن عبدالله بن جعفر الحمیری قال: اجتمعت و الشیخ ابوعمر و عند احمد بن اسحاق بن سعد الأشعری فغمزنی احمد بن اسحاق ان أسأله عن الخلف.

فقلت له یا اباعمرو انی لأرید ان اسألك عن شی ء و ما انا بشاك فیما ارید ان اسألك عنه فان اعتقادی و دینی ان الأرض لا تخلو من حجة الا اذا كان قبل القیامة باربعین یوما «رفع الحجة و غلق باب التوبة «فلم یكن ینفع نفسا ایمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فی ایمانها خیرا» فاؤلئك شرار (من) خلق الله عزوجل و هم الذین تقوم علیهم القیامة.

و لكن احببت ان ازداد یقینا فان ابراهیم (ع) سأل ربه ان یریه كیف یحیی الموتی «قال اولم تؤمن قال بلی و لكن لیطمئن قلبی» و قد اخبرنی ابوعلی احمد بن اسحاق انه سأل اباالحسن صاحب العسكر (ع) قال: من اعامل و غمن اخذ و قول من اقبل؟ فقال (له) العمری ثقتی فما ادی الیك عنی فعنی یؤدی و ما قال لك فعنی یقول فاسمع له و اطع فانه الثقة المأمون.

و اخبرنی ابوعلی انه سأل ابامحمد (ع) عن مثل ذلك فقال له العمری و ابنه ثقتان فما ادیا الیك فعنی یقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المأمونان فهذا قول امامین قد مضیا فیك قال فخر ابوعمرو ساجدا و بكی ثم قال: سل حاجتك فقلت له: انت رأیت الخلف؟ من ابی محمد (ع) فقال: ای و الله و رقبته مثل هذا و اوما بیده، فقلت بقیت واحدة فقال: هات، قلت: الاسم قال محرم علیكم ان تسألوا عن ذلك و لا اقول هذا من عندی فلیس لی ان احلل و لا احرم و لكن عنه صلوات الله علیه فان الأمر عند السلطان ان ابامحمد علیه السلام مضی و لم یخلف ولدا و قسم میراثه و اخذ من لاحق له فصبر علی ذلك و هوذا عماله یجولون فلیس احد یجسر ان یتقرب الیهم و یسألهم شیئا و اذا وقع الاسم وقع الطلب فالله الله اتقوا الله و امسكوا عن ذلك.

به نقل از عبدالله بن جعفر حمیری گفت: من و شیخ ابوعمرو در نزد احمد بن اسحق بن سعید اشعری جمع شدیم احمد بن اسحق با چشم به من اشارت كرد كه درباره ی خلف «حضرت مهدی (ع)» از ابوعمرو بپرسم. گفتم: ای ابوعمرو من می خواهم چیزی از تو



[ صفحه 542]



بپرسم و در آنچه می پرسم شك و تردیدی ندارم. زیرا اعتقاد و دین من این است كه زمین از وجود حجت (ع) خالی نمی ماند مگر چهل روز قبل از قیامت كه حجت (ع) از میان می رود و در توبه بسته می شود «و ایمان كسی كه پیشتر ایمان نداشته سودی ندهد یا در ایمان خویش خیری به دست نیاورده باشد» آنها بدترین خلق خدای عزوجل باشند كه قیامت بر آنها قیام كند. ولی دوست می دارم كه یقینم افزون شود زیرا ابراهیم (ع) از پروردگارش خواست كه چگونگی زنده كردن مردگان را به او بنمایاند «فرمود: مگر ایمان نداری؟ عرض كرد: ایمان دارم ولی خواستم كه قلبم مطمئن شود» ابوعلی احمد بن اسحق به من خبر داده كه او از حضرت امام هادی (ع) پرسید با چه كسی معامله كند و از چه كسی حكم بگیرد و گفتار چه كسی را بپذیرید؟ به او فرمود: عمری مورد وثوق من است آنچه به تو رساند از من رسانده و آنچه به تو گوید از من گفته پس از او بشنو و اطاعتش كن كه او مورد وثوق و امین است. و ابوعلی به من خبر داده كه از حضرت امام حسن عسكری (ع) همانند آن پرسیده حضرت به او فرموده: كه عمری و پسرش هر دو مورد وثوقند آنچه به تو رسانده اند و برسانند از من گفته اند از آنان بشنو و اطاعتشان كن كه مورد وثوق و امین می باشند و این فرموده ی دو امام (ع) گذشته درباره ی توست. ابوعمرو به سجده افتاد و گریست سپس گفت: حاجت خود را بپرس. من گفتم: آیا تو خلف «مهدی (ع)» را دیده ای؟.

از امام عسكری (ع) بازمانده باشد؟ گفت: آری به خدا قسم «دیده ام» گردنش مثل این بود و با دست خود اشاره به گردن خود كرد. گفتم: یك چیز باقی مانده. گفت: بیاور و بگو. گفتم اسمش؟ گفت: بر شما حرام است كه از این مطلب بپرسید. این سخن را من از خودم نمی گویم زیرا حق من نیست كه حلال یا حرام كنم ولی از امام عسكری (ع) می گویم زیرا به سلطان (خلیفه) گفتند: امام عسكری (ع) رحلت كرد و فرزندی نداشت. میراث او را تقسیم كردند و كسی كه حقی نداشت ارث او را برد. خلف «مهدی (ع)» صبر كرد و مامورین خلیفه در تفتیش بودند و كسی جرئت نكرد به آنان نزدیك شود و چیزی از آنان بپرسد و اگر اسم او گفته شود در طلبش برآیند پس خدا را خدا را از خدا بترسید و از پرسش این امر خودداری كنید.



[ صفحه 543]